used to do sth = talking about a past habit
When I was a child, I used to be afraid of dentists.
وقتی بچه بودم ، از دندان پزشک می ترسیدم . (ولی الآن نمی ترسم)
نکته : used to برای بیان عملی که در گذشته به صورت عادت و تکرار صورت می گرفته است ولی اکنون ترک و یا پایان پذیرفته است .
be used to (doing sth) = be in or get into the habit
get used to (doing sth) = of doing, hearing, seeing,et
She lives on a farm, so she"s used to getting up very early.
روی زمین های کشاورزی کار می کند ، بنابراین عادت کرده صبح ها خیلی زود بلند بشه . (به صبح زود بلند شدن عادت کرده است)
نکته : used to doing برای بیان عملی که به صورت عادت از گذشته ها شروع و اکنون هم کسی به آن رفتار خو یا عادت کرده باشد .
نکته : (d) در این عبارت ها تلفظ نمی شود .
get used to
be used to
used to
have a habit of doing sth
نکته : عادت داشتن
He has a habit of leaving the door open when he goes out.
عادت داره وقتی میره بیرون در را باز بگذاره .
out of habit
نکته : از روی عادت – عادتی – از سر عادت – ادای تکلیف
from habit
Many people say their prayers out of habit.
خیلی ها نماز خواندنشان از روی عادت است (ادای تکلیف است) .
stop doing
نکته : ترک عادت
I feel healthier since I stopped eating so much red meat.
احساس می کنم از وقتی خوردن زیاد گوشت قرمز را ترک کرده ام سالم تر شده ام .
quit = stop doing sth (a habit)
I know I shouldn"t smoke. I"ve tried to quit lots of times but I just can"t.
خودم هم میدونم نباید سیگار بکشم . بارها هم سعی کرده ام نکشم ولی نمی تونم .
break the habit = to stop behaving in a way that for a long time has been a habit especially a bad habit
رفتار زشتی را ترک کردن
I"ve always bitten my fingernails, and don"t know how to break the habit.
من عادت کرده ام ناخنم را بجوم ولی نمی دونم چطور باید ترک کنم .
kick the habit = stop doing sth that is a harmful habit
ترک کردن – کنار گذاشتن (عادت مضر سلامتی)
This treatment helps to keep addicts who have kicked their habit from returning to drugs.
این درمان به معتادانی که ترک کرده اند کمک می کند خودشان را نگه داشته و سراغ مواد مخدر نروند .
موضوع مطلب :